رابعه حسنی مادر عاشقیست که حدود بیست سال قبل همراه با خانواده اش به نروژ برای ادامه زندگی رفته است و این اتفاق باعث شده تا مسائل متفاوتی را در مسیر زندگیش تجربه کند. خودش می گوید: وقتی دوازده ساله بودم، همراه خانواده ام از ایران به نروژ رفتیم و مقیم شدیم. زندگی در یک کشور غیر مسلمان برای یک خانم مسلمان و محجبه چالش های خودش را دارد و همیشه در حال شنا در مسیر مخالف جریان یک زندگی معمولی است. در خانواده مذهبی به دنیا آمدم و خیلی خودم مقید به رعایت اصول دین هستم. از آنجایی که خودم این مسیر را انتخاب کردم حتی با همه محدودیت هایی که به خاطر حجاب و مسلمان بودن در نروژ برایم ایجاد شد، طی کردن این مسیر با همه سختی هایش خیلی برایم مشکل نبود.
سختی ها هم پیشوای نعمت است….
او درباره تاکیدش در دینداری و آثار بر زندگیش عنوان می کند: رشته ای که در آن تحصیل کردم مهندسی آزمایشگاه است. قبل از ازدواجم تحصیلاتم را تمام کردم و در یک بیمارستان تا تولد پسرم مشغول بودم. در آنجا قانون این است که بچه ها را می توانید از هفت یا هشت ماهگی در مهد کودک بگذارید و به سرکار برگردید. دوست نداشتم پسرم خیلی زود به مهد برود و از من جدا شود و می خواستم در زمانی به مهد برود که یک سری از مفاهیم مثل پاکی و نجسی، حلال و حرام در خوراکی ها را به خوبی درک کند. در همین زمان با تغییراتی که در حاکمیت نروژ به وجود آمد باعث شد تا رئیس بیمارستانی که من در آن مشغول به کار بودم عوض شود و با این تغییر من مجبور به انتخاب بین رفتن به سرکار یا مادری کردن برای پسرم بودم. کارم را از دست دادم و تا دو سالگی خودم از فرزندم نگهداری کردم. بعد از آن پیدا کردن کار با وجود محدودیت هایی که برای خانم مسلمان و با حجاب وجود دارد و به صورت محترمانه سختگیری هایی اعمال می شود باعث شد تا در کاری پایین تر از تخصص اصلی خودم تا زمان تولد دخترم مشغول شوم. در زمان تولد دخترم دوباره کارم را از دست دادم چون روی تربیت دینی و زبان بچه ها خیلی حساس هستم و با گذر از آن روزها حالا مدیر یک شرکت شدم.
زیر این چرخ و فلک گمگشته ام…
او درباره کارهایش در نروژ می گوید: به دلیل اینکه در نروژ بچه هایی هستند که زبان فارسی را خوب یاد ندارند تصمیم گرفتم به آنان درباره آگاه شدن از دین و مذهبشان کمک کنم و برای همین موضوع شروع به یادگیری نرم افزارهای گرافیکی کردم تا بتوانم مجله های مهدویت را طراحی کنم تا واسطه انتقال مفاهیم دینی و مذهبی به ویژه مهدویت به افراد متفاوت باشم. به عنوان مثال در یک گروه واتساپی که دارم مباحث مختلف را مطرح می کنیم و حتی اگر سوالی پیش بیاید که من درباره آن اطلاعات نداشته باشم تحقیق می کنم تا اطلاعات لازم را با توجه به اینکه در منابع فارسی بیشتر پاسخ به سوالات وجود دارد پیدا و به زبان نروژی ترجمه می کنم و برای مطالعه در اختیار افراد می گذارم.
او ادامه می دهد: در دنیای مجازی همانطور که تبلیغات ضد دین وجود دارد من سعی می کنم تبلیغ دینم را انجام دهم. با افراد مختلف ارتباط می گیرم و درباره اسلام حرف می زنم. حدود دو و نیم سالی است که به صورت جدی اما با علاقه شخصی این مسیر را پیگیری می کنم و بیشتر جامعه هدفم جوانان و نوجوان مسلمانی هستند که درباره دین خود اطلاعاتی ندارند. هدفم آگاهی دادن به بچه مسلمانانی است که به دلیل مهاجرت خانواده و تغییر شرایط زندگیشان به ویژه کمبود منابع دینی به زبان نروژی در دین و مذهب دچار سردرگمی هستند. افراد مخاطب من به نوعی مسلمانند اما از دین خود اطلاعی ندارند و هر چقدر افراد مایل باشند به آنان اطلاعات می دهم و برایشان جالب است وقتی متوجه این نکات می شوند. شاید کارم نتیجه ای نداشته باشد اما می دانم که برای ارادت خودم و عشق به امام زمان(عج) دارم این کار را انجام می دهم و اگر حتی یک نفر به فکر بیفتد و مسیر زندگیش تغییر کند برای من کافی است.
او برای شناساندن و معرفی لطف ائمه اطهار(ع) به دیگران به ویژه فرزندانش می گوید: وقتی می خواهم مهربانی و لطف ائمه(ع) را به فرزندانم بیان کنم به آن ها می گویم چقدر پدر و مادرها بچه هایشان را دوست دارند و آن را احساس می کنند، امامان ما از پدر ها و مادرها مهربانترند تا به این شکل بتواند احساس درستی نسبت به ائمه(ع) داشته باشند. توضیح احساس برای دیگران سخت است اما می توان با مثالی که بخشی از تجربیات زندگیشان بوده آن را ملموس کرد. برای من خیلی مهم است که فرزندانم درباره زبان مادری، دین و مذهبشان آگاهی داشته باشند و الان که پسرم نه سالش است در مقطع سوم ابتدایی نروژ تحصیل می کند و همزمان در کلاس دوم برای یادگیری زبان فارسی، حفظ قرآن و مداحی به صورت آنلاین معلم دارد.
در بادیه عشق تو کردم سفری…
رابعه حسنی با مرور خاطرات سفرش به مشهد عنوان می کند: در طی سال های بعد از مهاجرت تنها سه بار توفیق شد تا به زیارت امام رضا(ع) بیاییم. زمانی که ازدواج کردم دوست داشتم اولین مسافرتمان زیارت امام هشتم(ع) باشد و اولین زیارتم بعد از مهاجرت از ایران با اولین سفر زندگی مشترکم همزمان شد. بار دوم، فرزند اولم را برای زیارت آوردم و امسال هم توفیق شد تا دوباره سفر به مشهد و زیارت امام رضا(ع) را همراه با فرزندان و همسرم تجربه کنم. هر سه باری که به مشهد سفر کردیم به نوعی مدت اقامتمان در مشهد با ولادت امام هشتم(ع) پیوند می خورد و من خودم اصلا متوجه این جریان نبودم که یکی از دوستان نزدیکمان با مرور خاطرات این نکته را به ما یادآوری کردند که برای خودم خیلی جالب بود.
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی…
او در پایان عنوان می کند: با خودم نیت کردم تا فرزندانم را به زیارت حرم ائمه(ع) ببرم تا در ذهن و خاطرشان این سفرها بماند و نظری هم از ائمه(ع) در زندگی هایشان داشته باشند. قبل از اربعین سال گذشته قصد سفر به کربلا را داشتیم. همه کارهایمان را انجام دادیم حتی بارهایمان را به نجف فرستاده بودیم اما در فرودگاه اُسلو پایتخت نروژ ویزای ما دچار مشکل شد و سفر ما شروع نشده تمام شد. به خاطر این جریان و با آگاهی از همه خیر بودنش برای اینکه اتفاق نیفتاد در دلم غمی برای نرفتن به این سفر وجود داشت تا اینکه به زیارت امام رضا(ع) آمدیم و این سفر، این غم را از دلم برد که خیلی من را خوشحال می کند.
همه چیزم را از امام زمان(عج) دارم و مطمئنم ایشان در بین ما زندگی می کنند و خیلی دوست دارم امام زمان(عج) را ببینم. وقتی به مکان های زیارتی می روم این حس را دارم که ایشان هستند و ممکن است من ببینم و نشناسم و دعا می کنم که نظر کنند و با زیارت مقبول برگردیم.
طاهره فجر داودلی
- مدیر رسانه
- کد خبر 11811
- 866 بازدید
- بدون نظر
- پرینت